love story , The history of love (part 2)
"با شنیدن صداش ضربان قلبم بالا رفت "
"آیا واقعا خودش بود "
"برگشتم سمت صدا که دیدمش خیره شده بودم بهش باورم نمیشد خودش باشه"
_نه نه این ی خیاله حتما آنقدر بهش فکر کردم که دیوانه شدم
"سرم رو برگرداندم و به راهم ادامه دادم "
×"اشک توی چشمانم جمع شد یعنی واقعا بعد این همه سال توانستم دوباره ببینمش"
"به سمتش دویدم اشکی از گوشه چشمم برزمین ریخت"
_"با صدای پایش دوباره به آن طرف برگشتم "
×"دوان دوان به سمتش رفتم و در ثانیه ای که بهش رسیدم محکم او را در آغوش گرفتم"
_"هنگامی که من را در آغوش گرفت باز هم اشکی از گوشه چشم هایمان ریخت "
"یعنی آن واقعی بود؟ یک خیال که از سر دیوانگی به سراغ من آمده ، نبود؟ "
"متقابل آن را در آغوش گرفتم"
×"کمی بعد عقب رفتم با بغض نگاهش کردم"
_تو کجا بودی این همه مدت؟
_با خود فکر نکردی من بدون تو خواهم مرد؟
×"با شرمندگی سرم را پایین انداختم"
×م.من متاسفم من را ببخش
×شاید من خیلی خودخواه بودم که این همه سال در کنارت نبودم
×"سرم را بلند کردم" ام.ما من دنبالت گشتم ×ت.تو نبودی هرجا که رفتم گفتن او رفته
_پس الان چگونه من را پیدا کردی ؟
×او.ن تو آن روز حرفی به من زدی!
......... فلش بک به ۱۱ سال قبل ........
_تهیونگا اگه ی روز مدت زیادی هم را ندیدیم و هم را گم کردیم من هرشب به جایی میروم که آخرین بار هم را ملاقات کردیم
_تو به آنجا بیا و من را پیدا کن ....
........ پایان فلش بک ........
×تو گفتی اگر روزی هم را گم کردیم به آخرین جایی که هم دیگر را ملاقات کردیم میروی یادته؟
_"سرم را به نشانه تایید بالا و پایین کردم"
×"ناگهان گفتم" میتوانی من را بخاطر این همه سال که تنهایت گذاشتم ببخشی؟
_من این همه سال منتظرت بودم تا روزی که پیدایت کنم آن وقت تو میگویی من را میبخشی !
_اگر نمیخواستم تو را ببخشم الان اینجا نبودم
×"لبخندی زدم "
_"دستت گرفتم" بیا برویم اینجا بسیار سرد است
×"با خنده گفتم" باشه بریم
راوی،آن دو دست در دست از خیابان گذشتند و به همراه آنها آخرین قطار آن شب هم رفت .
"آیا همیشه پایان عشق اینگونه است؟ "
پایان
素锦
اینم از این
میخوام تک پارتی بنویسم فقط چون فیک های طولانی سخته نوشتنش
موضوع بعدی مافیاییه
شرایط : ۵ (هر دو پارت این تک پارتی ۵ لایک)
"آیا واقعا خودش بود "
"برگشتم سمت صدا که دیدمش خیره شده بودم بهش باورم نمیشد خودش باشه"
_نه نه این ی خیاله حتما آنقدر بهش فکر کردم که دیوانه شدم
"سرم رو برگرداندم و به راهم ادامه دادم "
×"اشک توی چشمانم جمع شد یعنی واقعا بعد این همه سال توانستم دوباره ببینمش"
"به سمتش دویدم اشکی از گوشه چشمم برزمین ریخت"
_"با صدای پایش دوباره به آن طرف برگشتم "
×"دوان دوان به سمتش رفتم و در ثانیه ای که بهش رسیدم محکم او را در آغوش گرفتم"
_"هنگامی که من را در آغوش گرفت باز هم اشکی از گوشه چشم هایمان ریخت "
"یعنی آن واقعی بود؟ یک خیال که از سر دیوانگی به سراغ من آمده ، نبود؟ "
"متقابل آن را در آغوش گرفتم"
×"کمی بعد عقب رفتم با بغض نگاهش کردم"
_تو کجا بودی این همه مدت؟
_با خود فکر نکردی من بدون تو خواهم مرد؟
×"با شرمندگی سرم را پایین انداختم"
×م.من متاسفم من را ببخش
×شاید من خیلی خودخواه بودم که این همه سال در کنارت نبودم
×"سرم را بلند کردم" ام.ما من دنبالت گشتم ×ت.تو نبودی هرجا که رفتم گفتن او رفته
_پس الان چگونه من را پیدا کردی ؟
×او.ن تو آن روز حرفی به من زدی!
......... فلش بک به ۱۱ سال قبل ........
_تهیونگا اگه ی روز مدت زیادی هم را ندیدیم و هم را گم کردیم من هرشب به جایی میروم که آخرین بار هم را ملاقات کردیم
_تو به آنجا بیا و من را پیدا کن ....
........ پایان فلش بک ........
×تو گفتی اگر روزی هم را گم کردیم به آخرین جایی که هم دیگر را ملاقات کردیم میروی یادته؟
_"سرم را به نشانه تایید بالا و پایین کردم"
×"ناگهان گفتم" میتوانی من را بخاطر این همه سال که تنهایت گذاشتم ببخشی؟
_من این همه سال منتظرت بودم تا روزی که پیدایت کنم آن وقت تو میگویی من را میبخشی !
_اگر نمیخواستم تو را ببخشم الان اینجا نبودم
×"لبخندی زدم "
_"دستت گرفتم" بیا برویم اینجا بسیار سرد است
×"با خنده گفتم" باشه بریم
راوی،آن دو دست در دست از خیابان گذشتند و به همراه آنها آخرین قطار آن شب هم رفت .
"آیا همیشه پایان عشق اینگونه است؟ "
پایان
素锦
اینم از این
میخوام تک پارتی بنویسم فقط چون فیک های طولانی سخته نوشتنش
موضوع بعدی مافیاییه
شرایط : ۵ (هر دو پارت این تک پارتی ۵ لایک)
۴.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.