ما درسِ سحر در رَهِ مِیخانه نهادیم
ما درسِ سحر در رَهِ مِیخانه نهادیم
محصولِ دعا در رَهِ جانانه نهادیم
در خَرمَنِ صد زاهِدِ عاقِل زَنَد آتش
این داغ که ما بر دلِ دیوانه نهادیم
سلطان ازل گنجِ غمِ عشق به ما داد
تا روی در این منزلِ ویرانه نهادیم
در دل نَدَهَم رَه پس از این مِهرِ بُتان را
مهرِ لَبِ او بر درِ این خانه نهادیم
در خِرقه از این بیش مُنافق نَتَوان بود
بُنیاد از این شیوهی رِندانه نهادیم
چون میرَوَد این کشتیِ سرگشته که آخر
جان در سَرِ آن گوهرِ یک دانه نهادیم
المِنَة لِله که چو ما بیدل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم
قانع به خیالی ز تو بودیم چو #حافظ
یا رب چه گدا همّت و بیگانه نهادیم
#شعر #غزل #عکس_نوشته
محصولِ دعا در رَهِ جانانه نهادیم
در خَرمَنِ صد زاهِدِ عاقِل زَنَد آتش
این داغ که ما بر دلِ دیوانه نهادیم
سلطان ازل گنجِ غمِ عشق به ما داد
تا روی در این منزلِ ویرانه نهادیم
در دل نَدَهَم رَه پس از این مِهرِ بُتان را
مهرِ لَبِ او بر درِ این خانه نهادیم
در خِرقه از این بیش مُنافق نَتَوان بود
بُنیاد از این شیوهی رِندانه نهادیم
چون میرَوَد این کشتیِ سرگشته که آخر
جان در سَرِ آن گوهرِ یک دانه نهادیم
المِنَة لِله که چو ما بیدل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم
قانع به خیالی ز تو بودیم چو #حافظ
یا رب چه گدا همّت و بیگانه نهادیم
#شعر #غزل #عکس_نوشته
۵۶.۸k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.