در خیال وهم آلوده ی خواب

-------
در خیال وهم آلوده ی خواب
در سکوت شب،نگاه ماهتاب
پشت پرچین های غم آلود شب
گشته پنهان پرتوهای آفتاب
"دختر فردا " در آن دور دست ها
خسته و محزون میان دشت ها
چشم ها در التماس دخترک
نذرها، تسبیح ها، در دست ها
شب کماکان بهت زده در اضطراب
تب به مرز سوختن ، کو آفتاب؟!!
بامداد مرگ بنشسته به روی پشت بام
مردمان حیرت زده ، اینست آخر بختمان؟!
.
آزاده فسایی
.
دیدگاه ها (۵)

فقط یک قمار باز فرق باختن با بد باختن را می داند.من بد باختم...

.وقتی که دیگر عادت کرده بودیبجای فریاد لبخند بزنی...وقتی که ...

.تماﻡ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ ﻭﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ !ﻭﻗﺘﯽ...

___________برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنمکه چراغ ها و نشا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط