از پرفسور سمیعی پرسیدند

از پرفسور سمیعی پرسیدند


تو چرا به خدا ، ، ، اعتقاد داری ، ، ، گفت کنار دریا ، ، ، مرغابی را دیدم که ، ، ، پایش شکسته ، ، ، پایش را ، ، ، داخل گلهای رس مالید ، ، ، بعد به پشت خوابید ، ، ، و پایش را به ، ، ، سمت نور خورشید ، ، ، گرفت تا ، ، ، گل خشک شود ، ، ، اینطوری پای خودش را ، ، ، گچ گرفت ، ، ، فهمیدم که نیرویی ، ، ، مافوق طبیعی ، ، ، وجود دارد ، ، ، که به او ، ، ، این آموزش را داده ، ، ، حالا اسم این نیرو را ، ، ، می توانید خدا ، ، ، یا هر چیز دیگر بگذارید ، ، ، مغرور نشوید ، ، ، وقتی ، ، ، پرنده ای زنده است ، ، ، مورچه را میخورد ، ، ، وقتی می میرد ، ، ، مورچه او را می خورد ، ، ، شرایط ، ، ، با زمان تغییر می کند ، ، ، هیچ وقت کسی را ، ، ، تحقیر نکنید ، ، ، شاید ، ، ، امروز قدرتمند باشید ، ، ، اما زمان ، ، ، از شما ، ، ، قدرتمندتر است ، ، ، پس ، ، ، مهربان باشید . . . ! هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد ؛ مگر به " فهم و شعور " ؛ مگر به " درک و ادب "

‌‌‌‌
دیدگاه ها (۱)

در این شب زیباےبهارے 🌼🍃آرزومندمدلتون آرامتنتون سالمزندگیتون ...

#هنر_عکاسی

خداوند همه چیزو جفت آفرید جز دماغ و دهان و قلبمیدونی چرا؟چون...

دیروزهرطور گذشت مهم نیستامروز روز دیگریستشادی🌸🎊😊را باخود به ...

‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌" خیلی زیباس این متن "از یه متخصص ارتوپد سوال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط