ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﮐﻨﻢ
ﺑﻮﺋﻴﺪﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﻟﺒﻨﺪﻡ
ﻣﻤﻨﻮﻉ
ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﺮ ﻳﮏ ﺳﻔﺮﻩ
ﻣﻤﻨﻮﻉ
ﻫﻤﮑﻼﻣﻲ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ
ﺑﻲﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻭ ﺩﻳﻮﺍﺭﻩ ﺳﻴﻤﻲ
ﻣﻤﻨﻮﻉ
ﺑﺴﺘﻦ ﻧﺎﻣﻪﺍﻱ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﻱ
ﻳﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺳﺮﺑﺴﺘﻪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﮔﺮﻓﺘﻦ
ﻣﻤﻨﻮﻉ
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﺮﺍﻍ ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﻪ ﭘﻠﮏﻫﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ
ﻣﻲﺁﻳﻨﺪ
ﻣﻤﻨﻮﻉ
ﺑﺎﺯﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﺮﺩ
ﻣﻤﻨﻮﻉ
ﺍﻣﺎ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﻣﻤﻨﻮﻋﻲ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﮐﻪ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﻲ ﮔﻮﺷﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﻲ
ﻋﺸﻖ ، ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻥ ، ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻦ
دیدگاه ها (۱)

اسلحه ها خاموش! کودکی می خواهد بخوابد دیکتاتورها سراپا گوش! ...

در رویایی خودم را با تفنگ کشتم . بعد ازشلیک بیدار نشدم ، اما...

:-)

دین درست را از میوه اش باید شناختنه از استدلالهای کلامی و اع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط