داستان شب..
#داستان_شب..
روزی حضرت موسی علیه السلام از محلی عبور می کرد رسید بر سر چشمه ای در کنار کوه، با آب آن چشمه وضو گرفت، بالای کوه رفت تا نماز بخواند در این مئوقع اسب سواری به آنجا رسید. برای
آشامیدن آب از اسب فرود آمد، در موقع رفتن کیسه پول خود را فراموش نموده رفت. بعد از او چوپانی رسید کیسه را مشاهده کرده برداشت.
بعد از چوپان پیرمردی بر سر چشمه آمد، آثار فقر و تنگدستی از ظاهرش آشکار بود دسته هیزمی بر روی سر داشت، هیزم را یک طرف نهاده برای استراحت کار چشمه خوابید. چیزی نگذشت که اسب سوار برگشت اطراف چشمه را برای پیدا کردن کیسه جستجو نمود. ولی پیدا نکرد. به پیرمرد مراجعه نمود او هم اظهار بی اطلاعی نمود بین آن دو سخنانی شد که منجر به زد و خورد گردید بالاخره اسب سوار آنقدر هیزم کش را زد که جان داد.
حضرت موسی علیه السلام عرض کرد پروردگارا این چه پیش آمدی بود عدل در این قضیه چگونه است؟ پول را چوپان برداشت پیرمرد ستم واقع شد، خطاب رسید موسی همین پیرمرد پدر آن اسب سوار را کشته بود بین این دو قصاص انجام گردید در ضمن پدر اسب سوار به پدر چوپان به اندازه پول همان کیسه مقروض بود از اینرو به حق خود رسید من از روی عدل و دادگری حکومت میکنم .
📚 بحارالانوار، ج 64، ص 117 و 118
#شب_خوش..
روزی حضرت موسی علیه السلام از محلی عبور می کرد رسید بر سر چشمه ای در کنار کوه، با آب آن چشمه وضو گرفت، بالای کوه رفت تا نماز بخواند در این مئوقع اسب سواری به آنجا رسید. برای
آشامیدن آب از اسب فرود آمد، در موقع رفتن کیسه پول خود را فراموش نموده رفت. بعد از او چوپانی رسید کیسه را مشاهده کرده برداشت.
بعد از چوپان پیرمردی بر سر چشمه آمد، آثار فقر و تنگدستی از ظاهرش آشکار بود دسته هیزمی بر روی سر داشت، هیزم را یک طرف نهاده برای استراحت کار چشمه خوابید. چیزی نگذشت که اسب سوار برگشت اطراف چشمه را برای پیدا کردن کیسه جستجو نمود. ولی پیدا نکرد. به پیرمرد مراجعه نمود او هم اظهار بی اطلاعی نمود بین آن دو سخنانی شد که منجر به زد و خورد گردید بالاخره اسب سوار آنقدر هیزم کش را زد که جان داد.
حضرت موسی علیه السلام عرض کرد پروردگارا این چه پیش آمدی بود عدل در این قضیه چگونه است؟ پول را چوپان برداشت پیرمرد ستم واقع شد، خطاب رسید موسی همین پیرمرد پدر آن اسب سوار را کشته بود بین این دو قصاص انجام گردید در ضمن پدر اسب سوار به پدر چوپان به اندازه پول همان کیسه مقروض بود از اینرو به حق خود رسید من از روی عدل و دادگری حکومت میکنم .
📚 بحارالانوار، ج 64، ص 117 و 118
#شب_خوش..
۱.۲k
۲۳ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.