رمان دخترکه دلبرک
رمان: دخترکه دلبرک🌱
یک سال بعد:)
محراب: مهشاد دلم برا اون رفیقه همیشگیم تنگ شده):
مهشاد: واقعا تو انقدر گاوی که هرکس میاد تو راحت دو دستی تقدیمش میکنی به بقیه😒
مهشاد: همش دنبال دردسری
محراب:منی ببین امدم با تو درد و دل میکنم
مهشاد: امروز من از تهران میرم با دوستام شما پس مراقب باش بای بای.
محراب: اک بای):
محراب: یعنی مقصر من بودم .
ارسلان:دیانا میدونی چیه👥️
دیانا:چیه
ارسلان: با محراب دعوا کردم
دیانا: چیکار کنم😧
ادامه دارد:)))))))
یک سال بعد:)
محراب: مهشاد دلم برا اون رفیقه همیشگیم تنگ شده):
مهشاد: واقعا تو انقدر گاوی که هرکس میاد تو راحت دو دستی تقدیمش میکنی به بقیه😒
مهشاد: همش دنبال دردسری
محراب:منی ببین امدم با تو درد و دل میکنم
مهشاد: امروز من از تهران میرم با دوستام شما پس مراقب باش بای بای.
محراب: اک بای):
محراب: یعنی مقصر من بودم .
ارسلان:دیانا میدونی چیه👥️
دیانا:چیه
ارسلان: با محراب دعوا کردم
دیانا: چیکار کنم😧
ادامه دارد:)))))))
- ۲.۵k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط