این داستان وفاق ملی

♨️ این داستان: وفاق ملی ❗️

می‌گن یه گرگ و شتری به خاطر بالا بودن اجاره‌ها، مشترکا یه خونه رو اجاره کرده بودن. هر روز صبح بچه‌هاشون رو توی خونه می‌ذاشتن و خودشون می‌رفتن دنبال تهیه‌ی غذا. یه روز که گرگ زودتر و دست خالی برگشته بود، یکی از بچه‌شترها رو خورد. وقتی سر و کله‌ی شتر از دور پیدا شد، گرگ زود جلو دوید و در حالی که سعی می‌کرد توی صداش نگرانی پیدا باشه، گفت: رفیق یکی از بچه‌هامون نیست.

شتر با هول و ولا گفت: از بچه‌های من یا بچه های تو؟
گرگ قیافه‌ی حق به جانبی به خودش گرفت و گفت: باز که ازون حرفا زدی! ما که بنامون بر "وفاق ملی" بود. من و تو نداره؛ یکی از بچه‌های "ما".

شتر که هیچ وقت این قدر قانع نشده بود؛ دیگر چیزی نگفت و زندگی همچنان به خوبی و خوشی ادامه پیدا کرد؛ فقط بدی‌اش این بود که هر چند وقت یک بار یکی از بچه‌شترها گم می‌شد؛ ولی شتر اصلا ناراحت نمی‌شد‌؛ چون عوضش" وفاق ملی"شان سر جاش بود.

#داستانک #وفاق_ملی #سیاسی
دیدگاه ها (۰)

.♻️🌱 این فیلم تقدیم می‌شود به همه کسانی که غمی دنیایی در قلب...

دست به دست کنید تا آقای پزشکیانی که طرفدار "بازگشت حامیان فت...

خوب بعد از انتخابات یک منبری و یکعده پروژه بگیر در مورد تحجر...

یکی از سمتش برکنار میشه چون به یک دختر کومله گفت نفله!یکی دی...

کپشن رو کامل بخوانید!!

یارو سازنده فیلم اومده داره کری می خونه و 👍 نشون می ده به حا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط