می ترسم

می ترسم...
از نبودنت، نداشتنت، کم بودنت حتی!
من می ترسم از روزے که،
دست در دستِ دیگرے زیرِ باران قدم بزنی و هوایم را در سر نداشته باشی...
می ترسم از روزے که عادت به نبودنم کنی...
از روزے که چشم‌هایت را نبندے و زیرِ لب، نامم را زمزمه نکنی...
من از روزے می ترسم که
آرامش را در چشمان و کلامِ دیگرے بیابی...
از تو چه پنهان!
من می ترسم روزے بیاید که
چشمانِ اشک‌آلودم دلت را نلرزاند
و دیوانه‌ات نکند...!
دیدگاه ها (۱)

مگر‌چندباز زندگی‌میکنیم که حتی نمیتوانیم در همان بُرهه از زن...

آدم وقتی از یه دوست داشتن یه طرفه میاد بیرون دیگه هیچ وقت او...

تو با من باش...... من دست تمام اتفاق ها را میگیرم تا نیفتد..

بوسه ات چند خریدارم من..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط