✅ خاطره ای شیرین از راهپیمایی ۱۳ آبان
✍️ فکر کنید تو راهپیمایی یهو یه عدهای با این تیپ توی عکس شروع کردن جلوی سردار سلامی شعار دادن که زن ، زندگی....😂
یهو همه جمعیت برگشتن که نکنه اینا اغتشاشگر هستند و محافظ ها اومدند که واکنش نشون بدن که ادامه دادن : زن زندگی شهادت فدایی ولایت ... 😂😍
همه لبخند زنان و ای ول گویان شروع کردند به تشویق و سردارم ازشون تشکر کرد .👏👏
میگفت مادرم در خونه را روم قفل کرده بود که نرو اما با هر زوری بود درو باز کردم ( دختر فراری 😂 ) و دست دخترم را گرفتم و از صبح زود رفتم همه دوستام را جمع کردم و آوردم اینجا 😂
صداش دائم میگرفت از بس فریاد زده بود اما تند و تند آب میخورد و میگفت : نگران نباشید ، الان درستش میکنم : لشکر زنان ! خاموش نباشید تا من رفرش بشم 😅
یک تنه کل جمعیت اونجا را رهبری میکرد. طوری که مردها انگشت به دهن از شعارهای ارزشی و زیبایی که میدادند مونده بودند.
یعنی آنقدر به وجد اومدم که رفتم جلو و گفتم به قول خودت دمت گرم ، زن یعنی این .
گفت من جونم را هم برای آقا میدم. من همون دختر کم حجاب حاج قاسم هستم. باید از روی نعشم رد بشن و بخوان این مدل آزادی را برام رقم بزنند.
اشکهام ناخودآگاه ریخت و گفتم مطمئن باش تو جزو همون دسته ای هستی که آقا ویژه برات دعا کرده و میکنه.
اومد بوسم کرد و گفت تا جون دارم کنارتم و نمیزارم چادر از سرت جا به جا کنند. یعنی آنقدر حالم را خوب کرد که نگم براتون ...
👤 ارسالی یکی از راهپیمایان
یهو همه جمعیت برگشتن که نکنه اینا اغتشاشگر هستند و محافظ ها اومدند که واکنش نشون بدن که ادامه دادن : زن زندگی شهادت فدایی ولایت ... 😂😍
همه لبخند زنان و ای ول گویان شروع کردند به تشویق و سردارم ازشون تشکر کرد .👏👏
میگفت مادرم در خونه را روم قفل کرده بود که نرو اما با هر زوری بود درو باز کردم ( دختر فراری 😂 ) و دست دخترم را گرفتم و از صبح زود رفتم همه دوستام را جمع کردم و آوردم اینجا 😂
صداش دائم میگرفت از بس فریاد زده بود اما تند و تند آب میخورد و میگفت : نگران نباشید ، الان درستش میکنم : لشکر زنان ! خاموش نباشید تا من رفرش بشم 😅
یک تنه کل جمعیت اونجا را رهبری میکرد. طوری که مردها انگشت به دهن از شعارهای ارزشی و زیبایی که میدادند مونده بودند.
یعنی آنقدر به وجد اومدم که رفتم جلو و گفتم به قول خودت دمت گرم ، زن یعنی این .
گفت من جونم را هم برای آقا میدم. من همون دختر کم حجاب حاج قاسم هستم. باید از روی نعشم رد بشن و بخوان این مدل آزادی را برام رقم بزنند.
اشکهام ناخودآگاه ریخت و گفتم مطمئن باش تو جزو همون دسته ای هستی که آقا ویژه برات دعا کرده و میکنه.
اومد بوسم کرد و گفت تا جون دارم کنارتم و نمیزارم چادر از سرت جا به جا کنند. یعنی آنقدر حالم را خوب کرد که نگم براتون ...
👤 ارسالی یکی از راهپیمایان
۷.۸k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.