دوقدم پیش بیا ای قدمت بر سر چشم

دوقدم پیش بیا! ای قدمت بر سر چشم!
دوقدم...تا که تو را تنگ بگیرم به برم!
تو به اندازه ی هریک قدمم آتشی و
من به اندازه ی هریک نفست شعله ورم!
دورتر می شوی و بی خبر از حال منی
پیش می آیم و از شرم لبت با خبرم!
آه و صد آه!خلیل بُتِ خالت شده ام
شکر و صد شکر که اعجاز ندارد تبرم!
چه کنم با دو لبت؟دل بکنم یا نکنم؟
چه کنم جان و دلم را؟ببرم یا نبرم؟
دیدگاه ها (۱)

یک فنجان آرامش...مهمان من باش!!

ای جاانم بغض کرده❤خب دلش نمیخواد دیگه:-(

نه امپراطورمو نه ستاره ای در مشت دارماما خودم رابا کسی که خی...

ترسم که مرا گم کنی از فرط شلوغی؛آنقدر که دور و بر خود خاطره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط