یه روزهایی همه چیز خوب بود

——
یه روزهایی همه چیز خوب بود
یه روزهایی هیچ غصه ای نداشتم
یادش بخیر
دلم برای گوشه‌گوشه خونه مادربزرگ و اون شیطنتهای کودکانه و شلوغ بازیهای سرسام آور تنگ شده
مادربزرگی که دیگه نیست و حال و هوای اون روزا و هیاهوی شبهای عید که همه فامیل دورهم جمع میشدیم، دیگه تکرار نمیشه
تعطیلات تابستون و‌جمع شدن همه نوه ها در خونه مادربزرگ یادم نمیره

یادش بخیر
اون روزا چه حال و هوایی داشت

دلم برایِ کودکی ام و اون شیطنتها و‌اون خنده های از ته دل تنگ شده

مادر رفت
مادربزرگ رفت
و‌همه اون روزها شدن یه خاطره

همه اون‌روزا
اون دور همیها
اون روزای خوب
اون سادگیها
اون شور و هیجان
خاطره شدن و دیگه تکرار نمیشن

دلم برای مادرم تنگ شده
دلم برای مادربزرگم‌تنگ شده

کاش آدمهای خوب زندگیمون همیشگی بودند
کاش میشد واسه همیشه نگهشون داریم

یا شایدم کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم
کاش توی کودکیام جامونده بودم
کاش میشد برگشت به اون دوران
کاش
کاش
و من برای تک تک روزهای از دست رفته ای که دیگه برنمیگردن دلم میخواد زارزار گریه کنم،
افسوس
افسوس
که اون روزای خوب با اون آدمای دوست داشتنی زندگیم دیگه برنمیگردن، همین!
دیدگاه ها (۲)

#یلداست در این شب های سرد، دلمان را گرم می کنیم به بودن آدم...

یلدا با شهدا

خاطرشو می‌خواستم،خیلی!دلم می‌رفت برای همه‌چیزش...برای دیوونه...

هیچوقت فکر نمی‌کردم اینطوری تموم بشه.اون روزی که اومد تو زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط