به خاطر تو

به خاطر تو
در باغهای سرشار از گلهای شکوفنده
من
از رایحه بهار زجر می کشم
چهره ات را از یاد برده ام
دیگر دستانت را به خاطر ندارم
راستی چگونه لبانت مرا می نواخت ؟
به خاطر تو
پیکره های سپید پارک را دوست دارم
پیکره های سپیدی که
نه صدایی دارند
نه چیزی می بیننند
صدایت را فراموش کرده ام
صدای شادت را
چشمانت را از یاد برده ام
با خاطرات مبهمم از تو
چنان آمیخته ام
که گلی با عطرش
می زیم
با دردی چونان زخم
اگر بر من دست کشی
بی شک آسیبی ترمیم ناپذیر خواهیم زد
نوازشهایت مرا در بر می گیرد
چونان چون پیچکهای بالارونده بر دیوارهای افسردگی
من عشقت را فراموش کرده ام
اما هنوز
پشت هر پنجره ای
چون تصویری گذرا
می بینمت
به خاطر تو
عطر سنگین تابستان
عذابم می دهد
به خاطر تو
دیگر بار
به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم
شهاب ها
سنگ های آسمانی ....
دیدگاه ها (۱)

ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺣﻔﻆ ﮐﻦ ...ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ...

یک نفر نی می زند در معبد تنهایی امیک نفر گم می شود در خنده ی...

آخرش دردِ دِلَت ،دَر به دَرَت خواهد کرد !مهره ی مارِ کسی ،کو...

گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯآنـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط