تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو

ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو

دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو

خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو

شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو

شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

خوش چمنی ست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو

#حافظ
دیدگاه ها (۱)

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﯽﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﻭ ﻧﯿﺴﺖﻏﻢ ﺗﻮ ﻫﺴﺖ، ﻭﻟﯽ ﻏﻤﮕﺴﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ...

یا رب تو مرا به نفس طناز مدهباهرچه به جز توست مرا ساز مدهمن ...

دیگر برای این دل باران ثمر ندارد, حتی به جای باران, لیلا اگر...

چقدر تنهاست شاعری ک عاشقانه هایشدست به دست می روند...به دست ...

سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست # در میان این و آن فرص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط