بیا و

بیا و
بر لنگه ی کهنه ترِ
این درِ منتظر
به دروغ بنویس
آمدم، نبودی...

#جلال_حاجی_زاده
دیدگاه ها (۱)

لحظه ها می گذرد.آنچه بگذشت، نمی آید باز.قصه ای هست که هرگز د...

مثل یک کوه شکستیم و نشستیم ‌؛ ولیباز با ماست همان صبر و شکیب...

مغرور نشو #جـانـان من حالا که دل در دست توستمن که به تو رو م...

﷽ . . . با خـودم میگفتـم . که چگــونه خواهی بخشیــد . این شک...

خزان شده دل و در حسرت بهار توایم گرفته ظلم و سیاهی تمام عالم...

ی یادگاری برای من مینویسی گُلکم؟ایگ؟ نکن فداتشم اگه نسبتمم ن...

صبح در کوچه ی مامنتظر خنده ی توست !وقت آن استکه خورشید مجدد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط