.
.
باران می بارد؛
تو نیستی
تا با هم زیر یک چتر پنهان شویم؛
وقطره های باران را بهانه کنیم
برای آغوش های ممنوعمان
آفتاب می شود؛
تو نیستی
تا دنبال سایه بانی بگردیم؛
وبهانه ای داشته باشیم؛
برای خیره شدن های بی دلیل
.
باد می وزد؛
تونیستی
تا شالم را مرتب کنی؛
وگیسوانم را به یک سو بزنی
دلم را
با تماس ملایم سر انگشتانت بلرزانی.
برف می آید؛
تو نیستی ومن دیگر عادت کرده ام.
که دستهایم را در جیب پالتویم پنهان کنم.
و در انتظار کسی نباشم،
تا شال گردنش را به دور گردنم بپیچد.
از خودم می پرسم:
آیا تا به حال بوده ای؟
من ترا می شناسم؟
اگر در سر پیچ خیابانی،
از کنار هم رد شویم
به اندازه یک سلام
همدیگر را به یاد می آوریم؟
به اندازه یک پلک زدن
مرا ببین.
پیش از آن که باورم شود،
تو فقط یک توهمی،
که هر وقت باد در گندمزار می پیچد،
به یاد تو می افتم.
عجیب است!
تا شعاع بی نهایت شهر من؛
هیچ گندمزاری نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نیلوفر_لاری_پور .
پ.ن:
تقســــیم کرده اند تــــماشای درد را
از کاسه نگاه کسی که تو نیــــستی
لبریز می شویم ولی صبر می کنیم
با من نمانده ای و نبودی و نیستی
.
#پریاتفنگساز
باران امروز، .... و تو که نبودی... و من که دلم ترا می خواست.... باران را با تو می خواستم.
باران می بارد؛
تو نیستی
تا با هم زیر یک چتر پنهان شویم؛
وقطره های باران را بهانه کنیم
برای آغوش های ممنوعمان
آفتاب می شود؛
تو نیستی
تا دنبال سایه بانی بگردیم؛
وبهانه ای داشته باشیم؛
برای خیره شدن های بی دلیل
.
باد می وزد؛
تونیستی
تا شالم را مرتب کنی؛
وگیسوانم را به یک سو بزنی
دلم را
با تماس ملایم سر انگشتانت بلرزانی.
برف می آید؛
تو نیستی ومن دیگر عادت کرده ام.
که دستهایم را در جیب پالتویم پنهان کنم.
و در انتظار کسی نباشم،
تا شال گردنش را به دور گردنم بپیچد.
از خودم می پرسم:
آیا تا به حال بوده ای؟
من ترا می شناسم؟
اگر در سر پیچ خیابانی،
از کنار هم رد شویم
به اندازه یک سلام
همدیگر را به یاد می آوریم؟
به اندازه یک پلک زدن
مرا ببین.
پیش از آن که باورم شود،
تو فقط یک توهمی،
که هر وقت باد در گندمزار می پیچد،
به یاد تو می افتم.
عجیب است!
تا شعاع بی نهایت شهر من؛
هیچ گندمزاری نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نیلوفر_لاری_پور .
پ.ن:
تقســــیم کرده اند تــــماشای درد را
از کاسه نگاه کسی که تو نیــــستی
لبریز می شویم ولی صبر می کنیم
با من نمانده ای و نبودی و نیستی
.
#پریاتفنگساز
باران امروز، .... و تو که نبودی... و من که دلم ترا می خواست.... باران را با تو می خواستم.
۱.۶k
۲۷ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.