شب به شب
شب به شب
با لحافی از رویا به خواب میروم..
سرم را
روی بالشی از ارزوها میگذارم...
شب به شب
به امید صبحی که از گوشه پنجره اتاق شاید طلوع کنی
میخوابم
برای ستاره ها میگویم از درد دوری...
و انها
با چشمکی که میزنند ترا به من ارزو میکنند...
میدانی برای داشتنت
سقف اتاقم را پر کرده ام از اشک هایی که در چشمم حلقه زده....
چنان که اگر دیده داشت
چون ابر بهاری میبارید
شب به شب پی میبرم به عشق درونم
و دوباره عاشقتر میشوم از شب قبل...
دوستت دارم
تو بگو
فاصله را چگونه باید کوتاه کرد...؟
با لحافی از رویا به خواب میروم..
سرم را
روی بالشی از ارزوها میگذارم...
شب به شب
به امید صبحی که از گوشه پنجره اتاق شاید طلوع کنی
میخوابم
برای ستاره ها میگویم از درد دوری...
و انها
با چشمکی که میزنند ترا به من ارزو میکنند...
میدانی برای داشتنت
سقف اتاقم را پر کرده ام از اشک هایی که در چشمم حلقه زده....
چنان که اگر دیده داشت
چون ابر بهاری میبارید
شب به شب پی میبرم به عشق درونم
و دوباره عاشقتر میشوم از شب قبل...
دوستت دارم
تو بگو
فاصله را چگونه باید کوتاه کرد...؟
۵۵۵
۲۳ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.