ما آدم ها غلو میکنیم راستش را بخواهید ، ورشکست می شویم صب
ما آدم ها غلو میکنیم راستش را بخواهید ، ورشکست می شویم صبح روز بعدش حالا ساعت هفت صبح نه ، اما حوالی یازده دوازده از خواب بیدار می شویم ، بهمان خیانت می شود شب اش gloomy Sunday گوش میدهیم و در ذهنمان خون دستمان روی تخت چکه می کند ، فردا ظهرش هرچند بی اشتها اما زرشک پلو با مرغ می خوریم ، از رابطه ای عاشقانه بیرون می آییم تمام طول روز در خیابان ها قدم می زنیم و سیگار دود می کنیم ، شب اش قفسه ی سینه ی مان را از درد چنگ می زنیم شاید حوالی چهار پنج صبح اما باز هم به خواب می رویم ، ما وسط رود می ایستیم خودمان را به شاخه های بغل رود وصل میکنیم، داد میزنیم جیغ می زنیم و می گوییم باید همه چیز برگردد ، باید پول از دست رفتمان برگردد ، باید رابطه ی عاشقانه یمان برگردد ، باید معشوقه یمان برگردد ، رود حرف زدن حالیش نمی شود ، جیغ ، گریه ، سیگار ، قرص خواب آور حالی اش نمی شود ، رود فقط بلد است برود ، زندگی فقط بلد است بگذرد و ما یا باید دست هایمان را از آن شاخه برداریم و برویم یا رود ما را با شاخه می برد ، زندگی زورش بیشتر است و ما نمی خواهیم بپذیریم ، زمان می گذرد پیرمردی می شویم در ایوان و برای نوه هایمان از ورشکستگی مالی سال ها پیشمان تعریف می کنیم و فقط خودمان یادمان می آید بین ساعت های هفت تا دوازده صبح چقد احمقانه از زندگی فرار می کردیم ، زمان می گذرد و زنی میشویم کنار گاز مشغول آشپزی و فقط خودمان به یاد می آوریم آن زرشک پلو با مرغی که آن روز بعد از خیانتی که دیدیم خوردیم هیچ فرقی با این مرغ در تابه ندارد ، زمان می گذرد و دست پسرمان را میگیریم و تا مدرسه می رسانیمش و فقط خودمان یادمان می آید آن همه سیگاری که سالها پیش در همین خیابان کشیدیم فقط هوای تهران را آلوده تر کرد ، زمان می گذرد و می فهمیم زندگی یا همان رود فقط در جریان بودن بلد است ، و ما را هرروز با دردهایمان مهربان تر می کند، چیزی را به ما برنمی گرداند ، چیزی را تغییر نمی دهد فقط زندگی ما را با خودش میبرد و قدرتش را به ما ثابت می کند .
۹.۶k
۲۳ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.