عشق وحشی
که یهو ضربه ای به شونم خورد ترسیدم برنگشتم
؟ببخشید
با صدایی که شنیدم میخ شدم سرجام جرات برگشت نداشتم میترسیدم دستام میلرزید
-ببخشید؟
چاره ای نبود باید برمیگشتم دستی به ماسکم کشیدم و برگشتم با دیدنش بغضی که چند وقته پنهانش کردم دوباره اومد دلم میخواست بپرم تو بغلش دلم میخواست بگم کوک ببخشید صدام عوض کردم یکم پسرونش کردم
+بفرمایید
-این افتاد
بهش نگاه کردم کلید بود چشمامو بستم و باز کردم کلیدهای خونه تهیونگ بود ازش گرفتم و تعظیم کوتاهی کردم رفتم و زود یه تاکسی گرفتم و حرکت کردم سمت خونه تهیونگ همش یه جور نگرانی داشتم که نمیدونم این منشأش چی بود رسیدم و پیاده شدم و رفتم تو خونه درو باز کردم که یهو تهیونگ از روی مبل بلند شد و اومد سمتم نگرانی و عصبانیت تو چهرش موج میزد اومد سمتم و شونه هامو گرفت
@خوبی چی شد کسی ندیدت بهت اشیب نرسوندن
+اروم باششش اگه منو دیده بودن الان اینجا بودم؟
@نه خوب راست میگی
+من خستم میرم یه دوش میگیرم بعد میام برات تعریف میکنم نگران نباش
@باشه برو منم برات یچیزی درست میکنم
+ممنون میل ....
@همش اینو میگی میل ندارم میل ندارم اینجوری کسی انتقام نمیگیره
خندیدم و سر تکون دادم
+باشه پس من رفتم
@اوهوم زود بیا
+باشه
رفتم تو اتاقم رفتم همون اب همه خستگیم و شست برد ولی فکرم نه بدترش کرد بیشترش کرد اون دختره کی بود چه زود فراموش شدم چه زود دور انداخته شدم حق من این نیست منی که هیچ تقصیری ندارم همشون همینن همه پسرا همشون باهات بازی میکنن و وقتی اسباب بازیشون کهنه شد میندازنش سطل اشغال و بعدی و میارن حسم نسبت به کوک یجوری شد حس حسادت حس گناه حس عصبانیت حس.... همه چیز درهم پیچیده بود از اتاق اومدم بیرون و رفتم پایین تهیونگ میزو چیده بود رفتم مشیتم میل به غذا خوردن نداشتم ولی به خاطر تهیونگ مجبوری چند قاشق خوردم
+خوب نمیخوای برات تعریف کنم
@اول غذاتو بخور بعد
+نه دیگه تموم شد
@توکه چیزی نخوردی
+نه دیگه گفتم که میل نداشتم بخاطر تو خوردم
@از دست تو .....خوب چی شده؟
+راستش دیدمش ......
همه چیو براش تعریف کردم و اون هرلحظه به فکر فرو میرفت بعد تموم شدن
@خوب میخوای چیکار کنی
+فعلا میخوام برم همونجا و چندروزی کشیک بدم
@میخوای من برم
+نه میتونم خودم انجامش بدم
@ولی بزار چند روز من برم
+اخه....
@همین که گفتم
+باشه
.....
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.