پارت ۹✨🖤
پارت ۹✨🖤
لیا خیلی ، خیلی سریع وارد خونه ی مجللی شد حداقل خونه ۳۰۰ متر بود و وسط خونه یه طابلوی خیلی بزرگ بود ( عکس ۲) لیا تا رسید دیوانه بار اسم ( رین!) رو صدا میزد تا وقتی که یکی برای اینکه جواب اون رو بده داد زد + درددددد اینجام
لیا: رین تروخدا کمکممم کن من.... .... هق من هق به کمکت نیاژ دارم خواهش...
رین: کجا باید بریم؟
لیا: ؛دوستم تو دردسر افتاده دنبالم بیا
( از نظر لونا)
این لعنتی ها نمیزارن تکون بخورم
همین طور پشت سر هم دارن بهم مشت میزنن کافیه! درد داره
دوباره منتظر بودم مشتی به صورتم برخورد کنه که یهو
_ به چه حقی بهش پست میزنین عوضیااا!!!!
لیا خیلی ، خیلی سریع وارد خونه ی مجللی شد حداقل خونه ۳۰۰ متر بود و وسط خونه یه طابلوی خیلی بزرگ بود ( عکس ۲) لیا تا رسید دیوانه بار اسم ( رین!) رو صدا میزد تا وقتی که یکی برای اینکه جواب اون رو بده داد زد + درددددد اینجام
لیا: رین تروخدا کمکممم کن من.... .... هق من هق به کمکت نیاژ دارم خواهش...
رین: کجا باید بریم؟
لیا: ؛دوستم تو دردسر افتاده دنبالم بیا
( از نظر لونا)
این لعنتی ها نمیزارن تکون بخورم
همین طور پشت سر هم دارن بهم مشت میزنن کافیه! درد داره
دوباره منتظر بودم مشتی به صورتم برخورد کنه که یهو
_ به چه حقی بهش پست میزنین عوضیااا!!!!
۲.۹k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.