ایمثبت

#اُی_مثبت...
پُک به پُک ابر می‌شه اقیانوس، ماهِ خرداد، تیرِ توی دلم
چن شبه دولا دولا می‌رم با شترِ زردِ پاکتِ کَمِلم

عرقِ کشمشِ سه‌تقطیره، پیش بطریم فقط یه گیلاسه
حال و روزم شده یه فیلمفارسی، کافه کم داره با یه رقاصه

جای خالیت سیاه‌چاله شده، همه‌ی زندگیمو ‌بلعیده
عینکِ «کافکا» روی چشمامه، همه‌چی مزه‌ی لجن می‌ده

بعدِ تو شهر شکلِ کابوسه، کلِ #بندر برام زندان می‌شه
اگه بازم نیای همین خونه، شکلِ حمامِ سرخِ فین می‌شه

تو سفر رفتی و تمامِ جهان، یه درِ بسته‌ی فلزی شد
شاعری پشتِ در کتک خورد و تمشیت دید و مرگ مغزی شد

چشم‌های منو درآوردن، که چرا اونا رو نمی‌بندم
این گناهِ منه که می‌شناسم، خطِ دوستامو توی پروند‌م

من یه تردیدِ فلسفی بودم که رو پرده شکست و «هامون» شد
یه «گالیله» که توی آتیش سوخت، «زاپاتا»یی که تیربارون شد

هنوزم ایستادم و عکسم توی آینه به خاک افتاده
خواب‌هامو ندیده دزدیدن، پرچمِ من مخالفِ باده

زندگیم قصه‌ی کلاغیِ شده که به خونه نمی‌رسه هرگز
این بهارم به سر رسید پس کِی، سبز می‌شن چراغای قرمز؟

من همونم: ترانه‌سازی با گروهِ خونیِ اُی مثبت
نامید از همه ولی بازم از تو می‌گم تا آخرین فرصت...

پک به پک دود می‌شه رؤیاهام، ماهِ خرداد شکلِ مُرداده
من سی و هفت سالَم و عشقت، هنوزم از سرم نیفتاده...
دیدگاه ها (۳۰)

#واز_بُکُو_چِشمونِت...واز بُکُو چِشمُنِت یَه خو نِگام بُکُوا...

#لُکِهّ...شِـنُفـتُم کِه بآد از سِـر باغ بو پیر گِرفٺهخِزونَ...

#تربیع_سوم...تا بن دندانفرو شده ستبر گلوگاهمآن دهان شگفت .با...

مِ هنوزا فکر اَکِردمکه چطو اَبو یَ خونَه لُو دیریا بسازُمخون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط