تاری بزن با ساز دل آتش بزن بر راز دل

تاری بزن با ساز دل، آتش بزن بر راز دل
وانگه همین پیمانه را، لبریز کن با ناز دل
چنگی به دلداری زنی، سازی به غمخواری بزن
دلدار را پیمانه شو، سرریز شو باسازدل
این روزها داد دلم، گویی به آسمان رسد
چون ابر می آید ز دور، باران بخوان آوازه دل
بر چهرهء گلگون گل، رنگی زمستی نقش کن
تا چهچهه بلبل شود، بر گوش او آغاز دل
آید به گوشم نغمه ای، از دور دست زندگی
شهردلم آشوب شد، سویم بیا سرباز دل
با عشق راضی میشوی، دلدارشو‌ اینک مگو
پیمانه ای دیگر بریز، تا من شوم شهباز دل
دیدگاه ها (۲۸)

نرگس اتش پرستی داشت شبنم می فروختبا همان چشمی که می زد زخم ،...

ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجادر رخ مه کجا بود این کر و...

دوست عزیزمخبرفوت ناگهانی دایی عزیزت همه ی مارابی نهایت متاثر...

درگذشت و داغ برادر چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط