در قیامت عابدی را دوزخش انداختند

در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند

داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز

یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات

گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی

آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت بر او
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو
دیدگاه ها (۱)

آرزویم این است کهصفحه غم و اندوهدر دفتر زندگیتان همیشه سفید...

‍ #نامه_عاشقانه_ی_خدامی دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود.همان ...

به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی استجهان و هر چه در او هست، و...

بعصی ها ببین ناشکری نکنن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط