☆چند پارتی☆وقتی سوپر پاور دارید(علامت ا/ت+ علامت اعضا:) p
☆چند پارتی☆وقتی سوپر پاور دارید(علامت ا/ت+ علامت اعضا:) p2
تویی که درحال نگاه کردن به اعضا بودی که ببینی چقدر دوست دارن هیون تو ترس و قرمزی به خودش ملرزید
هیون در دلش: من دوسش دارم... نمیخام ازدستش بدم... نکنه ارم متنفر بشه؟ نکنه دیگ با من هم صحبت نکنه؟ بزار آروم باشم به چیزایی مثبت فکر کنم... شاید از من خوشش بیاد!
یکی:"آقای کریستوفر بنگ چان شما را 80 درصد دوست دارد"
یکی: "آقای لی مینهو به اسم لینو شما را 90 درصد دوست دارد"
یکی: "اقای چانگبین شما را 70 درصد دوست دارد"
و نوبت هیون رسید
یکی: "آقای هیونجین شما را 100 درصد دوست دارد"
وقتی گفت که 100 درصد تو گونه هات قرمز شد و دیگه ادامه ندادی...
تو چشاش نگاه کردی و تو چشات نگاه میکرد
هیون در دلش: دید؟ تو چشام زل زده... گونه هاش... قرمزه!
+هیون... بیا تو اتاقم...
-اکی... برو اومدم...
رفتید تو اتاق
چان: یه پسر و یه دختر تو اتاق میخان چیکار کنن؟ با دره بسته...
فلیکس: لطفا اینکاری که بهش فکر میکنم نکنید...
سونگمین: به نظرتون میخان چیکار کنن؟!س. س دیگ...
جونگین: نه... لطفا... اونکار نه... لطفا...
اروم زمزمه کرد ولی چانگبین پیشش نشسته بود و صداشو شنید
بینی: ای انـ... خوبی؟ نکنهــــ... از ا/ت خوشت میاد؟!
جونگین سرش رو به علامت تایید تکون داد
سونگیمن: عه... جونگینا... آروم باش... یه بارم با تو س.س میکنه...!
جونگین: زهرمار...
هیون وارد شد و در رو بست
هیون: کاری داشتی ا/ت...
هیون داشت حرفش رو میزد که تو به دیوار هلش دادی و بوسش کردی
بعد از چند دقیقه ول کردی
هیون: ا/ت...دلیل این کارت چی بود؟
+حس... دوست دارم...
هیون: چقدر؟
+100 درصد!
بغلت کرد و بدنت رو به بدنش فشرد
هیون: منم دوست دارم... شیشش... میخای چی کار کنی؟
+بوست کنم...
هیون ا/ت رو ول کرد
هیون: شروع کن...
تو بهش نزدیک شدی و شروع کردی بوسش کردن
دسرتون آماده شده بود... و جونگین اومد بهتون بگه... در اتاق ا/ت رو باز کرد
جونگین: ا/ت...
وقتی شما رو دید حرفش قط شد...
بهش نگاه کردی و هیون هم بهش نگاه کرد
هیون: ما میایم الان.. برو درو ببند...
+الان میایم جونگین... برو تو
جونگین سرش رو به علامت تایید تکون داد و در رو بست و اومد بیرون
روی زمین افتاد و گریه کردن رو شروع کرد
چانگبین و چان دویدن که بیان پیش جونگین
چان: پسر؟ چی شد؟ خوبی؟
چانگبین: چرا افتادی یهو... چرا گریه میکنی؟
جونگین: ا/ت و... هق هق... هیون... هق هق...
چانگبین: وای... دارن... یا...
چانگبین از پنجره ی اتاقت نگاهتون کرد و عصبانی شد... چون خودش هم هیون رو دوست داشت...
از اونجا بود که چانگبین و جونگین شروع کردن تیم ساختن برای...
ادامه برای پارت بعدییییی
تویی که درحال نگاه کردن به اعضا بودی که ببینی چقدر دوست دارن هیون تو ترس و قرمزی به خودش ملرزید
هیون در دلش: من دوسش دارم... نمیخام ازدستش بدم... نکنه ارم متنفر بشه؟ نکنه دیگ با من هم صحبت نکنه؟ بزار آروم باشم به چیزایی مثبت فکر کنم... شاید از من خوشش بیاد!
یکی:"آقای کریستوفر بنگ چان شما را 80 درصد دوست دارد"
یکی: "آقای لی مینهو به اسم لینو شما را 90 درصد دوست دارد"
یکی: "اقای چانگبین شما را 70 درصد دوست دارد"
و نوبت هیون رسید
یکی: "آقای هیونجین شما را 100 درصد دوست دارد"
وقتی گفت که 100 درصد تو گونه هات قرمز شد و دیگه ادامه ندادی...
تو چشاش نگاه کردی و تو چشات نگاه میکرد
هیون در دلش: دید؟ تو چشام زل زده... گونه هاش... قرمزه!
+هیون... بیا تو اتاقم...
-اکی... برو اومدم...
رفتید تو اتاق
چان: یه پسر و یه دختر تو اتاق میخان چیکار کنن؟ با دره بسته...
فلیکس: لطفا اینکاری که بهش فکر میکنم نکنید...
سونگمین: به نظرتون میخان چیکار کنن؟!س. س دیگ...
جونگین: نه... لطفا... اونکار نه... لطفا...
اروم زمزمه کرد ولی چانگبین پیشش نشسته بود و صداشو شنید
بینی: ای انـ... خوبی؟ نکنهــــ... از ا/ت خوشت میاد؟!
جونگین سرش رو به علامت تایید تکون داد
سونگیمن: عه... جونگینا... آروم باش... یه بارم با تو س.س میکنه...!
جونگین: زهرمار...
هیون وارد شد و در رو بست
هیون: کاری داشتی ا/ت...
هیون داشت حرفش رو میزد که تو به دیوار هلش دادی و بوسش کردی
بعد از چند دقیقه ول کردی
هیون: ا/ت...دلیل این کارت چی بود؟
+حس... دوست دارم...
هیون: چقدر؟
+100 درصد!
بغلت کرد و بدنت رو به بدنش فشرد
هیون: منم دوست دارم... شیشش... میخای چی کار کنی؟
+بوست کنم...
هیون ا/ت رو ول کرد
هیون: شروع کن...
تو بهش نزدیک شدی و شروع کردی بوسش کردن
دسرتون آماده شده بود... و جونگین اومد بهتون بگه... در اتاق ا/ت رو باز کرد
جونگین: ا/ت...
وقتی شما رو دید حرفش قط شد...
بهش نگاه کردی و هیون هم بهش نگاه کرد
هیون: ما میایم الان.. برو درو ببند...
+الان میایم جونگین... برو تو
جونگین سرش رو به علامت تایید تکون داد و در رو بست و اومد بیرون
روی زمین افتاد و گریه کردن رو شروع کرد
چانگبین و چان دویدن که بیان پیش جونگین
چان: پسر؟ چی شد؟ خوبی؟
چانگبین: چرا افتادی یهو... چرا گریه میکنی؟
جونگین: ا/ت و... هق هق... هیون... هق هق...
چانگبین: وای... دارن... یا...
چانگبین از پنجره ی اتاقت نگاهتون کرد و عصبانی شد... چون خودش هم هیون رو دوست داشت...
از اونجا بود که چانگبین و جونگین شروع کردن تیم ساختن برای...
ادامه برای پارت بعدییییی
۲۶.۱k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.