حالا که حضرت پاییز هنوز نرسیده شب های دلتنگی ش را به رخ م
حالا که حضرت پاییز هنوز نرسیده #شبهای دلتنگیش را به رخ میکشد،
حالا که خاطرهی آنهایی که در عمق جان چکیدند و زندگی عادی ما را برهم زدند و کاممان را اول شیرین و بعد تلخ کردند توی ابرهای بالای سرمان رژه میرود،
ما هم در عمق شعرها میچکیم تا جانی دوباره یابیم.
تا شاید سالهای بعد در یکی از شبهای دلتنگیشان، در یکی از لحظههای سرخوشی یا اندوهشان گذری اتفاقی به برگهای ایستاده در کتابخانهای کنند.
و همانطور که برای تسکین حالشان بدنبال مرهمی میگردند، ما را اتفاقی ورق بزنند و به یاد حال خوب یا بدشان ما را زمزمه کنند.
هرچه نباشد زمانی اتفاقی در چشمها و دستها و روح ما چکیده و همانقدر هم اتفاقی تسخیرمان کردهاند.
امروز ما دیگر خستهایم و میرویم تا لابهلای چند واژهی گرمِ مهربان جا خوش کنیم.
#شیما_سبحانی
حالا که خاطرهی آنهایی که در عمق جان چکیدند و زندگی عادی ما را برهم زدند و کاممان را اول شیرین و بعد تلخ کردند توی ابرهای بالای سرمان رژه میرود،
ما هم در عمق شعرها میچکیم تا جانی دوباره یابیم.
تا شاید سالهای بعد در یکی از شبهای دلتنگیشان، در یکی از لحظههای سرخوشی یا اندوهشان گذری اتفاقی به برگهای ایستاده در کتابخانهای کنند.
و همانطور که برای تسکین حالشان بدنبال مرهمی میگردند، ما را اتفاقی ورق بزنند و به یاد حال خوب یا بدشان ما را زمزمه کنند.
هرچه نباشد زمانی اتفاقی در چشمها و دستها و روح ما چکیده و همانقدر هم اتفاقی تسخیرمان کردهاند.
امروز ما دیگر خستهایم و میرویم تا لابهلای چند واژهی گرمِ مهربان جا خوش کنیم.
#شیما_سبحانی
۷۴۴
۳۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.