اواره ای در گذر زمانم زندانی در سلولی از جنس گذشتهرویا هایم به وسعت یک قلمرو پی بایانله شدهام به دست چرخ های روزگارمانند بیماری ای تهوع آور و سرطانی به افکارم خطور میکنندو وجودم را به فساد میکشند . . .