حقیقته بخونینش

حقیقته بخونینش
مردها به عشق که مبتلا میشوند ترسو میشوند...
از آینده میترسند،
از کسی که بهتر از آنها باشد،
از کسی که حرف زدن را بهتر بلد باشد،
از کسی که جیبش پر پول تر باشد،
از کسی که یکهو از راه برسد و حرفی را که آنها یک عمر دل دل کردند برای گفتنش بی هیچ مکثی بگوید...
برای همین دور میشوند،سرد میشود
سخت میشوند
و محکوم به عاشق نبودن،به بی وفایی،به بی احساسی...
زنها ولی وقتی دچار کسی میشوند؛
دل شیر پیدا میکنند و میشوند مردِ جنگ...
میجنگند؛
با کسانی که نمیخواهند آنها را کنار هم،
با کسانی که چپ نگاه میکنند به مردشان،
با خودشان و قلبشان و غرورِ زنانه اشان...
از جان و دل مایه میگذارند
و دستِ آخر به دستهایشان که نگاه میکنند خالیست،
به سمت چپ سینه شان که نگاه میکنند خالیست،
به زندگیشان که نگاه میکنند خالیست از حضورِ یکی...
بعد محکوم میشوند به ساده بودن،
به زود باور بودن،
به تحمیل کردنِ خودشان...
هیچ کس هم این وسط نمیفهمد نه عقب کشیدن مرد،عاشق نبودن معنی میدهد
نه جنگیدن های زن،معنیش تحمیل کردن است...
دیدگاه ها (۵)

گیرم تا آخر عمر تنهابمانیوشریکی برای زندگیت پیدا نکنی!تحمل ا...

لطفا دو شخصیته باشیدبا عشقتان جوری باشیدکه با کسی نیستیدبا ه...

منتظر خبری هستم که …میدانم هرگز نمی آید !دلخوشم به حرفی که …...

عطرت که می پیچد در هوا ،من که هیچ !گلهای خانه مانهم عاشقت می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط