حاکمی به مردمش گفت

حاکمی به مردمش گفت:
صادقانه مشکلات را بگویید
حسنک بلند شد و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟
مسکن چه شد؟
کار چه شد؟
حاکم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی. همه چیز درست میشود.
یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید.
کسی چیزی نگفت؛
کسی نگفت گندم و شیر چه شد؛
کار و مسکن چه شد!
از میان جمع یک نفر زیر لب گفت:
حسنک چه شد ...؟👌 🏻
دیدگاه ها (۳)

🌸 پیشکش نگاه مهربونتون🌸 گل را برای زندگیتان⭐ ️و کوتاهی عمرش🌸...

زندگی به من آموخت ؛بودن با کسانی که دوستشان دارم از همه چیز ...

از تو برکندن دل ممکن اگر بود مرابه تمنای تو کی این همه جان م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط