وقتی باهم دعوا میکنید و

وقتی باهم دعوا میکنید و...
پارت ۱
ویو شوگا
وای خدا کلی کار سرم ریخته (شوگا مافیاست)
حتما دیر میرم خونه چجوری وقت کنم با ا. ت قشنگم باشه
زینگ زینگ زینگ (صدای زنگ تلفن)
شوگا: بله؟
ب. ش: همین بله باید به بابات سلام کنی
شوگا: اوه بابا شمایید ببخشید اسمو نگاه نکردم
ب. ش: آها باشه بین چی میگم
شو گا: بله
ب. ش: امروز ا. ت میره خونه ی خالش مهمونی حتما پسر خالشم اونجاست (پدر شو گا میخواست دختر آبجیش یعنی همون دختر عمه ی شوگا با شوگا ازد واج کنه برای همین از ا. ت خوشش نمیاد ومیخواد میونشونو به هم بزنه)
شو گا: چییییی؟ غلط کردههههه (داد)
ب. ش: بامن که دعوا نداری پس داد نزن
شوگا: بله در ست میگید بابا
ب. ش: خوب من دیگه غط میکنم
شو گا: خدا فظ
،ویو ا. ت
داشتم آماده میشدم برم خونه ی خالم آخه امروز به مناسبت برگشت پسرش مهمونی گرفته اگه شو گا بفهمه منو میکشه چون پسر خالم اکسمه تو دوره ی از ۱۹ سالگی تا ۲۲سالگی باهاش بودم اون عاشقم بود منم عاشقش بودم اما خالم راضی نبود ما کات کردسم چند ماه بعد با شوگا آشنا شدم والانم باهم خوشحالیم خوبه که دیگه هیچ علا قه ای بهش ندارم


خوب بود؟ اگه خوبه تو کامنتا بگید بزارم ♥