فیک جونگ کوک.پارت۲
لی:باشه هرجور راحتی.
کیم :پس من دیگه میرم.
لی:به سلامت.
هی شما دونفر(بادوتااز زیردستاش)برید سراغش هراتفاقی افتاد بهم زنگ بزنین.
دونفر:چشم،قربان.
جونگ کوک:چرا قبول کردی،فکر نکنم این عوضی راست گفته باشه.
لی:درسته داشت دروغ میگفت،من قبلاً راجبش تحقیق کردم،اون دوتا دخترداره،زنشم زندست ولی ازش جداشده وبا اون یکی دخترشون زندگی میکنه،پدرومادرشم تو یه شهر کوچکی نزدیک شمال زندگی میکنن.ولی خیالت تخت بجز این دونفر من درخونشون و هرجایی که تاحالارفته آدم گزاشتم.(رفت روی میز روبروی جونگ کوک نشست)
کوک:(همونطور که داشت با صندلیش به اینور وانور میچرخید،یه نگاه به لی انداخت وگفت ) باوجود تو خیالم خیلی راحته،میدونی گاهی وقتا شاخ درمیارم عجب آدمای عوضی وجود دارن،این کثافت بخاطر خودش حاظر دخترشو بده،لعنتی.
لی:بنظرت ماهم به اندازه اون عوضی نیستیم.اخه داریم هدیشو قبول میکنیم.خخخخ
کوک:خخخخخ(هردوزدن زیرخنده )
لی:نریم جلستون نیم ساعت دیگه شروع میشه
کوک:(بلند شدویکی زد به شونه لی بریم)
❤️لطفاً حمایت کنید
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.