عاشقانه
به قصدِ درکِ آغوش تو تا ذوق سفر دارم
مرا از بی پر و بالی نترسان، بال و پر دارم
هراسانم نکن از جنگلِ افتاده در آتش
به روی شاخههایم مستمر زخم تبر دارم
تو را در خوابهایم میکِشم تا سمت بیداری
تو را در خواب، از بیداریِ خود بیشتر دارم
مبادا از حضورِ در خیالم دست برداری
نمیخواهم که بارِعشق را از دوش بردارم
گوارای وجودم، نوش جانم کوه غم دارم
گوارای وجودم، نوش جانم چشمِ تر دارم
مرا هر بار منکر میشوی یا تار و پودت را؟!
که از حالِ دلت اندازهی حالم خبر دارم.
مرا از بی پر و بالی نترسان، بال و پر دارم
هراسانم نکن از جنگلِ افتاده در آتش
به روی شاخههایم مستمر زخم تبر دارم
تو را در خوابهایم میکِشم تا سمت بیداری
تو را در خواب، از بیداریِ خود بیشتر دارم
مبادا از حضورِ در خیالم دست برداری
نمیخواهم که بارِعشق را از دوش بردارم
گوارای وجودم، نوش جانم کوه غم دارم
گوارای وجودم، نوش جانم چشمِ تر دارم
مرا هر بار منکر میشوی یا تار و پودت را؟!
که از حالِ دلت اندازهی حالم خبر دارم.
۶.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱