داستان

#داستان


مردی برای اصلاح به آرايشگاه رفت.
در بين كار گفتگوی جالبی بين آنها در مورد خدا صورت گرفت.

آرايشگر گفت: من باور نمی‌كنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسيد چرا؟

آرايشگر گفت: كافيست به خيابان بروی و ببينی مگر مي‌شود با وجود خدای مهربان، اين‌همه مريضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟

مشتری چيزی نگفت و از مغازه بيرون رفت. به محض اينكه از آرايشگاه بيرون آمد، مردی را در خيابان ديد با موهای ژوليده و كثيف. با سرعت به آرايشگاه برگشت و به آرايشگر گفت می‌دانی به نظر من آرايشگرها وجود ندارند. مرد با تعجب گفت: چرا اين حرف را ميزنی؟

من اينجا هستم و همين الان موهای تو را مرتب كردم. مشتری با اعتراض گفت: پس چرا كسانی مثل آن مرد بيرون از آريشگاه وجود دارند؟

آرایشگر گفت: آرايشگرها وجود دارند، فقط مردم به ما مراجعه نمی‌كنند.

مشتری گفت: دقيقا همين است، خدا وجود دارد، فقط مردم به او مراجعه نمی‌كنند. برای همين است كه اين‌همه درد و رنج در دنيا وجود دارد.
دیدگاه ها (۱)

♦️🎥 امام حسین برای ایرانی‌ها چیکار کرده!؟🎙 پاسخ به شبهه دین‌...

‏هرچه ما چیزی نمی گوییم ظاهرا شما قرار نیست به این وقاحت پای...

#کوت_گرافیک#نیت_نیکو 🌿هر نیتی که پاک باشه... بیشتر آرامش دار...

#صاحب_الزمان #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است #فقط_به_عشق_علی #احا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط