پی نوشت:
پی نوشت:
عملیات #کربلای8 بود. اصغر حال و هوای عجیبی داشت. یکدفعه دیدم #پلاک را از گردنش درآورد و انداخت توی آب!
با تعجب گفتم:
داش اصغر چیکار کردی؟
کمی مکث کرد و گفت:
بذار از ما چیزی نمونه! دوست ندارم وقتی خبرم تو محل پخش میشه بگن سردار... فرمانده...؛ دوست دارم اگر هم پیکرم پیدا شد، کسی نشناسه!
توی همان عملیات اصغر #شهید شد و پیکرش توی #شلمچه ماند.
دیگه خبری ازش نشد...
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی
عملیات #کربلای8 بود. اصغر حال و هوای عجیبی داشت. یکدفعه دیدم #پلاک را از گردنش درآورد و انداخت توی آب!
با تعجب گفتم:
داش اصغر چیکار کردی؟
کمی مکث کرد و گفت:
بذار از ما چیزی نمونه! دوست ندارم وقتی خبرم تو محل پخش میشه بگن سردار... فرمانده...؛ دوست دارم اگر هم پیکرم پیدا شد، کسی نشناسه!
توی همان عملیات اصغر #شهید شد و پیکرش توی #شلمچه ماند.
دیگه خبری ازش نشد...
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی
۴۳۱
۱۵ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.