رمان انتقام خونین 🩸❣️
رمان انتقام خونین 🩸❣️
part:15
#پانیذ
همینطوری داشتم با گریه میرفتم که یهو
به نفر جلو چشام رو گرفت و خاموشی متلق
#رضا
همینطوری داشتم دنبال پانیذ می گشتم
آخه من که کاری نکرده بودم🙁همینطوری داشتم می گشتم ولی هنوز چیزی پیدا نکردم میدونستم کار اون آیدا بی خاصیت بود اهههه
#پانیذ
یهو چشمام رو باز کردم دیدم توی به خونه خیلی شیک بودم روی یه تخت و یه دختره اومد و گفت:
سلام من اسمم آتوسا هست ولی بعضیا ژاتیس صدام می کنن و زیر دست آیدا هستم
پانیذ:اصن آیدا کیه
رها:ببین قول میدی همکاری کنی؟می تونم هم خودت رو نجات بدم و هم خودم من اینجا گیر کردم می خوام برم پیش دوست پسرم امیر
پانیذ:من اصن نمیدونم اینجا چه خبره آخه
ژاتیس:ببین اون موقع که به نفر دور چشات رو گرفت اون کسی که بهت زنگ زده آیدا بوده دوست دختر سابق رضا و الان بیمارستانه و دکترا گفتن میمیره و توی لحظات پایانی عمرش به مادرش میگه من نمیخوام دوست پسر قبلیم با کسی توی رابطه باشه برای همین رابطه تو رو بهم زد
پانیذ:جدی میگی؟
ژاتیس:معلومه بابا
پانیذ:خب اینجا کسی هست؟
ژاتیس:قراره بادیگارد ها برسن و ما قبل اینکه برسن باید فرار کنیم
پانیذ:پس من یه نقشه دارم
#اتوسا
من قرار بود با پانیذ خیلی صمیمی شدم و قرار بود باهم همکاری کنیم
خب ما از در فرار کردیم و همون لحظه بادیگارد هارو دیدیم
پانیذ:حالا چیکار کنیم
آتوسا:من یه در خروجی رو میشناسم و از در خروجی رفتیم و رفتیم و رفتیم تا به دادگاه پلیس رسیدیم و گزارش دادیم و بادیگارد ها همشون داشتن دنبالمون نیومده و وقتی رسیدیم پلیسا همشون رو گرفتن
پانیذ:واقعا ازت ممنونم که نجاتم دادی
آتوسا:خواهش میکنم عزیزم خدافظ
پانیذ:خدافظ و گوشیم رو از آتوسا گرفتم و دیدم ۲۰ تا تماس بی پاسخ و ۴۰ تا پیام از رضا اومده
#رضا
همینطور که دنبال پانیذ می گشتم یهو دیدم پانیذ کنار اداره پلیس ایستاده و رفتم سوارش کردم
رضا:ببخشید منو پانیذ بخدا بهت توضیح می...
پانیذ:من بخشیدمت
رضا:چی؟جدییی؟چطورییی
پانیذ:کل قضیه رو به رضا گفتم
رضا:وای پانیذ عاشقتمممم
حتما به دختره بگو رلش رو بیاره باهاش دوست شم
پانیذ:😐😐
رضا:چیه خب
پانیذ:هیچ بیخی
و رفتیم به سمت خونه
بچه ها یه پارت طولانی گذاشتم حمایت کنید پارت های بعد اردیایی هست
part:15
#پانیذ
همینطوری داشتم با گریه میرفتم که یهو
به نفر جلو چشام رو گرفت و خاموشی متلق
#رضا
همینطوری داشتم دنبال پانیذ می گشتم
آخه من که کاری نکرده بودم🙁همینطوری داشتم می گشتم ولی هنوز چیزی پیدا نکردم میدونستم کار اون آیدا بی خاصیت بود اهههه
#پانیذ
یهو چشمام رو باز کردم دیدم توی به خونه خیلی شیک بودم روی یه تخت و یه دختره اومد و گفت:
سلام من اسمم آتوسا هست ولی بعضیا ژاتیس صدام می کنن و زیر دست آیدا هستم
پانیذ:اصن آیدا کیه
رها:ببین قول میدی همکاری کنی؟می تونم هم خودت رو نجات بدم و هم خودم من اینجا گیر کردم می خوام برم پیش دوست پسرم امیر
پانیذ:من اصن نمیدونم اینجا چه خبره آخه
ژاتیس:ببین اون موقع که به نفر دور چشات رو گرفت اون کسی که بهت زنگ زده آیدا بوده دوست دختر سابق رضا و الان بیمارستانه و دکترا گفتن میمیره و توی لحظات پایانی عمرش به مادرش میگه من نمیخوام دوست پسر قبلیم با کسی توی رابطه باشه برای همین رابطه تو رو بهم زد
پانیذ:جدی میگی؟
ژاتیس:معلومه بابا
پانیذ:خب اینجا کسی هست؟
ژاتیس:قراره بادیگارد ها برسن و ما قبل اینکه برسن باید فرار کنیم
پانیذ:پس من یه نقشه دارم
#اتوسا
من قرار بود با پانیذ خیلی صمیمی شدم و قرار بود باهم همکاری کنیم
خب ما از در فرار کردیم و همون لحظه بادیگارد هارو دیدیم
پانیذ:حالا چیکار کنیم
آتوسا:من یه در خروجی رو میشناسم و از در خروجی رفتیم و رفتیم و رفتیم تا به دادگاه پلیس رسیدیم و گزارش دادیم و بادیگارد ها همشون داشتن دنبالمون نیومده و وقتی رسیدیم پلیسا همشون رو گرفتن
پانیذ:واقعا ازت ممنونم که نجاتم دادی
آتوسا:خواهش میکنم عزیزم خدافظ
پانیذ:خدافظ و گوشیم رو از آتوسا گرفتم و دیدم ۲۰ تا تماس بی پاسخ و ۴۰ تا پیام از رضا اومده
#رضا
همینطور که دنبال پانیذ می گشتم یهو دیدم پانیذ کنار اداره پلیس ایستاده و رفتم سوارش کردم
رضا:ببخشید منو پانیذ بخدا بهت توضیح می...
پانیذ:من بخشیدمت
رضا:چی؟جدییی؟چطورییی
پانیذ:کل قضیه رو به رضا گفتم
رضا:وای پانیذ عاشقتمممم
حتما به دختره بگو رلش رو بیاره باهاش دوست شم
پانیذ:😐😐
رضا:چیه خب
پانیذ:هیچ بیخی
و رفتیم به سمت خونه
بچه ها یه پارت طولانی گذاشتم حمایت کنید پارت های بعد اردیایی هست
۵.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.