مردم اینجا چقدر مهربانند

مردم اینجا چقدر مهربانند !
دیدند کفش ندارم، برایم پاپوش دوختند ...
دیدند سرما می خورم، سرم کلاه گذاشتند
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری ...
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند ،
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است ،
به من وصله چسباندند ...
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم،
محبت کردند و حسابم را رسیدند ...
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ،
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز ...

روزگار جالبی ست ...
مرغمان تخم نمی گذارد
ولی هر روز گاومان می زاید!
#حسین_پناهی
23:39
دیدگاه ها (۴)

‏هروقت خیلی حرصتون گرفت یه آدامس خرسی بندازید بالا، محکم هی ...

به طور کلی صلاح در این است که آدمی شعور خویش را بانگفتن نشان...

تمام همسایه ها فکر می کنند ما دیوانه ایم!ما هم فکر می کنیم آ...

انسانیت زمانی مرد که سگها درتختخواب خوابیدن اما کودکیسر بر س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط