ز لیلی من شـــــنیدم یا عــــــلی گفت
ز لیلی من شـــــنیدم یا عــــــلی گفت
به مجنون چون رسیدم یا علی گفت
مگــــــــر این وادی دارالجنون اســت
که هر دیوانه دیدم یا عــــــلی گفت
نســـــیمی غـنچـه ای را باز می کرد
به گوش غنچه کم کم یا عـلی گفت
یقیـــــــن پـــروردگار آفــــــــــــرینش
به موجودات عالم یا عـــــــلی گفت
خمــــــــیر خاک آدم را سـرشــــــتند
چو بر میخواست آدم یا عــلی گفت
عـــــــــــلی در کعبه بر دوش پیمبــر
قدم بنهاد و آن دم یا عـــــــلی گفت
به فرقش کی اثر میکرد شمشیــر
شنیدم ابن ملجم یا عـــــــــلی گفت
مــگر خــــیبر ز جایش کـــنده میشد
یقین آن دم علی هم یا علی گفت
به مجنون چون رسیدم یا علی گفت
مگــــــــر این وادی دارالجنون اســت
که هر دیوانه دیدم یا عــــــلی گفت
نســـــیمی غـنچـه ای را باز می کرد
به گوش غنچه کم کم یا عـلی گفت
یقیـــــــن پـــروردگار آفــــــــــــرینش
به موجودات عالم یا عـــــــلی گفت
خمــــــــیر خاک آدم را سـرشــــــتند
چو بر میخواست آدم یا عــلی گفت
عـــــــــــلی در کعبه بر دوش پیمبــر
قدم بنهاد و آن دم یا عـــــــلی گفت
به فرقش کی اثر میکرد شمشیــر
شنیدم ابن ملجم یا عـــــــــلی گفت
مــگر خــــیبر ز جایش کـــنده میشد
یقین آن دم علی هم یا علی گفت
۱.۸k
۰۴ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.