حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست

حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست
هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاست

نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری است
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست

بیا که مسئله ی بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود ، نبرد اینجاست

بهار آن سوی دیوار ماند و باد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست

به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست

جدایی از زن و فرزند سایه جان! سهل است
تو را ز خویش جدا می کنند ، درد اینجاست
دیدگاه ها (۳)

بعضیا میگن رفیق مثل لیمو شیرین میمونه، بعد یه مدت تلخ میشه.ا...

غمگینـــــــــم"ﺩﺳـﺘـﺎﻧـﻢ ﺷـﺎﯾـﺪ..ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﻧﻤــــے ﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻧﻮﺷ...

حاصل آتش عشق تو فقط سوختن استساختن نیست در این عرصه، زبان دو...

پر برکت میکنیم روزمان را با👋 سلام بر 🌹 محمد "ص"🌹 علی "ع"🌹 فا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط