رمان ang mutya ng section e
چیتر2
پارت1
دیدگاه جِیجِی:
چون دیر به کلاس ملحق شدم، آقای آلوین—معلم انگلیسی و مشاور کلاس ما—یک نسخه از درسهایی که از دست داده بودم به من داد. خوشبختانه، خیلی از برنامه درسی عقب نماندم. تجربهی من با کلاس بخش E شروع چندان خوبی نداشت، اما خوشبختانه آرام شد...
یا شاید هم نه.
همکلاسیهایم ناگهان شروع کردند به پرتاب گلولههای کاغذی مچالهشده به سمت من. و هر وقت که برمیگشتم، فقط خودشان را به آن راه میزدند.
چه خبر است؟ من اصلاً چه کاری در حقشان کرده بودم؟
به درس بعدی رفتیم، اما هیچ تغییری ایجاد نشد. کاغذهای مچالهشده همه جا دور و بر من پخش شده بودند. با خودم گفتم: آرام باش، جِی. دارند صبر و حوصلهات را امتحان میکنند. سعی کردم روی درس تمرکز کنم. مثل آقای آلوین، معلم بعدی هم یک نسخه از درسهایی که از دست داده بودم، به من داد.
در حال یادداشتبرداری بودم که ناگهان احساس کردم چیزی به موهایم خورد. چیزی... خیس و چندشآور!
آنها حالا کاغذهای مرطوب به سمتم پرتاب میکردند. حتی لازم نبود حدس بزنم که منبع این رطوبت از کجا آمده. از حس کثیف و لزج آن، میدانستم که از دهانشان آمده است!
اییییی! چقدر چندشآور!
سریع به سراغ دستمال و بطری الکل در کیفم رفتم. متأسفم بچهها، ولی من یک دختر پیشآهنگ هستم.
اما درست وقتی که فکر کردم این آزار و اذیت در درس بعدی تمام میشود، ادامه پیدا کرد. لعنتی!
دیگر نتوانستم تحمل کنم. به محض اینکه معلم کلاس را ترک کرد، فوراً بلند شدم و با چشمانی خشمگین به همکلاسیهایم نگاه کردم.
• "کی این کاغذها رو به سمتم پرت میکنه، ها؟!" با عصبانیت فریاد زدم.
هیچکس چیزی نگفت. داشتم دوباره حرف میزدم که...
همهشان دستهایشان را بالا بردند، هر کدام مشتی از کاغذهای مچالهشده در دست داشتند. "گلولههای کاغذی"،
🪷❤️
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.