شاهنامه داراب دارا

#شاهنامه #۱۰۶ #داراب‌ #دارا
پادشاهی داراب دوازده سال طول کشید . وقتی او بر تخت نشست با عدل و داد رفتار می‌کرد پس دستور داد تا مردان کارآزموده از آب دریا رودی به هر کشوری برسانند و شهری ساخت و نام آن را داراب گرد نهاد
از آن‌سو شاه روم که فیلفوس نام داشت با لشگری به ایران تاخت وجنگ درگرفت‌ اما مجبور شد فرار کند وپیام اشتی فرستاد پس داراب با بزرگان مشورت کرد . آن‌ها گفتند او دختر زیبایی دارد وشرط را ازدواج با دخترش ناهید بگذار دارب هم پیکی در جواب فرستاد . فیلفوس شاد شد که داماد او شاه است پس چنین کرد . شبی که ناهید و داراب خوابیده بودند از دهان ناهید بوی بدی آمد و شاه را ناراحت کرد . پزشکان را فراخواند و آن‌ها پس از تحقیقات فراوان گیاهی به نام اسکندر به کام او مالیدند و او معالجه شد اما شاه دیگر نسبت به او سرد شده بود پس او را نزد پدرش فرستاد . ناهید ناراحت بود و فرزندی هم در شکم داشت اما چیزی نگفت . پس از نه ماه پسری به دنیا آمد و نام او را اسکندر نهاد
داراب با وختری دیگر ازدواج کرد واز ان دختر صاحب پسری شد که نامش را دارا گذاشتن #پادشاهی_دارا
پادشاهی دارا چهارده سال بود پس نامه‌هایی به هر سو فرستاد و از همه خواست تا مطیع او باشند پس از مدتی فیلفوس مرد و اسکندر بر تخت نشست روزی پیکی از ایران برای گرفتن باژ سالیانه آمد . اسکندر از آن باژ کهن ناراحت بود و گفت پس سپاه را مجهز کرد و به راه افتاد وقتی دارا شنید که لشکر از روم می‌آید سپاهیانی از اصطخر جمع کرد و به‌سوی روم به راه افتاد جنگی سخت در گرفت وسه بار اسکندر پیروز شد ودار فرار کردو به جهرم رسید و ازآنجا به اصطخر رفت پس دوباره لشکری ساخت باز جنگ درگرفت و دارا دوباره شکست خورد و به‌سوی کرمان فرار کرد
@hakimtoosi
دیدگاه ها (۹)

یک بهمن زاد روز افریدگار عشق ادب پارسی خجسته باد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط