شاعر شهرخودم بودم و از شهرخودش

شاعرِ شهرِخودم بودم و از شهرِخودش

ضربانِ قدمش شهـرِ مرا ریخت بهــم


(dibaa)
دیدگاه ها (۶)

گر‌چه‌بیگانه‌زخود گشتم و دیوانه‌زعشقیار عاشق کُش و بیگانه نو...

مۍگویۍ آغوش !!تمامِ تَنَـم گـرم میشود .. .نزدیڪ تر بیـٰا ؛بُ...

یکی در مـنشبیـهِ تـو... خیـال کودتـا دارد...!(dibaa)

عصرها آدمها هوایی میشوند هوایی خاطراتشان و ذهنشان پر می کشدب...

امروز یک نفر برایم اشتباهی فرستاد:«کجایی؟!»دلم هُری فرو ریخت...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۹۵ (⁠♡) نکن...سرده. تو رو خداا...

در ادامه....P.3تنشی در هوا سنگینی می‌کرد که نفس کشیدن را سخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط