دوستت دارم چرایش پای تو...
دوستت دارم چرایش پای تو...
ممکنش کردم محالش پای تو...
می گریزی از من و احساس من
دل شکستن هم گناهش پای تو...
آمدی آتش زدی بر جان من
درد بی درمان گرفتن هم دوایش پای تو....
من اسیرم در میان آن دو چشم
قفل زندان را شکستن هم سزایش پای تو....
سوختم آتش گرفتم زین سبب
آب بر آتش نهادن هم جزایش پای تو...
پای رفتن هم ندارم من از کوی دلت
پا نهادن بر دل مست و خرابم پای تو...
ممکنش کردم محالش پای تو...
می گریزی از من و احساس من
دل شکستن هم گناهش پای تو...
آمدی آتش زدی بر جان من
درد بی درمان گرفتن هم دوایش پای تو....
من اسیرم در میان آن دو چشم
قفل زندان را شکستن هم سزایش پای تو....
سوختم آتش گرفتم زین سبب
آب بر آتش نهادن هم جزایش پای تو...
پای رفتن هم ندارم من از کوی دلت
پا نهادن بر دل مست و خرابم پای تو...
۸۳۶
۱۳ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.