نشستم جلوش و همه چی رو براش گفتم هم جنس نبود اما همدرد ب

نشستم جلوش و همه چی رو براش گفتم. هم جنس نبود اما همدرد بود.
آخر حرفام که رسیدم دست کرد تو موهاش و خیره نگاهم کرد و گفت:
چرا تا طرفو محک نزدی دلت گیر کرد؟! بدجور جاده خاکی رفتی!
جوش آوردم و گفتم: خودت میدونی که دوست داشتن مثل مردنه... اتفاقی و بی اختیار!
بعضی اتفاق ها باعثش میشن... بعضی بیماری ها... بعضی حوادث ها.
اما باز در آخر وقتی بخواد اتفاق بیافته هیچکس از دستش کاری برنمیاد!
دستشو تو هوا برای آروم کردنم تکون داد و گفت: آره... اما بیا یکم منطقی فکر کن راجبش.
اونم کار درست رو کرد! رفتنش کار بهتری بود! بودنتون باهم اشتباه بود!
هر چه قدر هم که علاقه باشه وقتی تهش زجر باشه رفتن کار بهتریه!
پوف کشیدم و گیر کردم به گوشه شالم. اونم یه مرد بود!
با همون میزان غلظت منطق که تو سرش شناور بود. گفتم: میبینی؟
فرق شما مردا با ما زنا همینه!
شما میخواین تو دوست داشتن هم منطقی باشین. عاقلانه و محتاط عمل کنید.
اما ما زنا فقط میخوایم دوست داشته باشیم.
حاضریم هرجور برای دوست داشتنمون بجنگیم و پاش وایسیم
حتی اگه تقاص زیادی قرار باشه براش بپردازیم!
و راستش هیچوقت نفهمیدم کدوم بهتره!
عاقل بودن شما یا فقط دوست داشتن ما!
#محیا_زند
دیدگاه ها (۱)

مامان بغلم کرد. موهامو نوازش کرد و گفت: خیلی وقته گذشته... آ...

"معشوقه" گری هایم همیشه با دیگر "معشوقه"ها فرق داشت.وقتی سرش...

ماجرا خیلی ساده بودمن فقط رفتم تا عطر بخرمآقای فروشنده بدون ...

اگر در خیابان مردی را دیدیدکه مدام به چهره ی زنها نگاه میکند...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۵۲ جیمین چیه؟ یه جزیی از من پ...

پارت ۱

اولش که باهات آشنا شدم فکر میکردم رابطمون از همین رابطه های ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط