شیخ رجبعلی خیاط می فرمود

شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:
در بازار بودم...
اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت.
بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم.
قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند.
ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود.
به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد.
این لگد شتر چه بود...!؟
در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!
گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم...
گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد...!
دیدگاه ها (۲)

ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﺁﻗﺎﯼ ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﺠﺎﺏ :" ﺁﻗﺎ ﺍﺻﻼ ﺩﯾﻨﻮ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﮐنﺎﺭ...

....

تقدیم به جانبازان عزیز :ﮔﺮﭼﻪ ﺑﺎ ﮐﭙﺴﻮﻝ ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ ﻣﺠﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪﻣ...

یکی از شهدا که داخل یک سنگر نشسته بود و ظاهرا تیر یا ترکش به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط