هزار سال دیگر

هزار سالِ دیگر
روی قبرهایمان
گلی بروید اگر
به هم سلامِ تازه ای می کنیم
برایت برگ تکان می دهم
گلبرگ هایم را به دامنت می ریزم
با زبانِ گلها صدایت می کنم
گلِ من!
دیدگاه ها (۱)

چشم هایت همه چیز را لو می دهدنگو که عاشقم نیستی ...!انگار که...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

٬٬روی نیمکت پارک نشسته بود و کلاغ ها رو میشمرد تا بیاد بهشون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط