اخماشو:^)
مایکی وزنش را روی انگشتان پایش انداخت و تن خود را بالا کشید،معترض داد زد:دراکنننننن..موخوام..تروخدااا!
دراکن از سمج بازی های این پسر پوفی کشید و کلافه گفت:ما..یی..کیییی!!چند بار بگم امروز هر چیزی دیدی خوردی و ملوچ ملوچت به راه بود..بسه بچه..!
رگ روی گردنش نبض داشت!
دستانش مشت شدند و داد زد:درااااکننن!من میخوااامم!از اون آبنباتا میخواااممم!
دندان سایید و چشمانش در لحظه ای چنان ترسناک شد که هر کس میدیدش شلوارش را خیس میکرد!
اما مایکی از او نمیترسید!
دراکن شمرده شمرده گفت:مایکی..میخوای مثل اون دفعه هر چی خوردی و نخوردی بالا بیاری؟؟!لطفا خفه شو..فردا برات میخرم..
مایکی اخم هایش در هم رفت و سکوت کرد..زیاده روی کرده بود..
#kavaii
#mikey
#draken
#انتقامجویانتوکیو
#Fantasy
#anime
#manhua
#manga
#داستانکوتاه
دراکن از سمج بازی های این پسر پوفی کشید و کلافه گفت:ما..یی..کیییی!!چند بار بگم امروز هر چیزی دیدی خوردی و ملوچ ملوچت به راه بود..بسه بچه..!
رگ روی گردنش نبض داشت!
دستانش مشت شدند و داد زد:درااااکننن!من میخوااامم!از اون آبنباتا میخواااممم!
دندان سایید و چشمانش در لحظه ای چنان ترسناک شد که هر کس میدیدش شلوارش را خیس میکرد!
اما مایکی از او نمیترسید!
دراکن شمرده شمرده گفت:مایکی..میخوای مثل اون دفعه هر چی خوردی و نخوردی بالا بیاری؟؟!لطفا خفه شو..فردا برات میخرم..
مایکی اخم هایش در هم رفت و سکوت کرد..زیاده روی کرده بود..
#kavaii
#mikey
#draken
#انتقامجویانتوکیو
#Fantasy
#anime
#manhua
#manga
#داستانکوتاه
۲.۷k
۱۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.