ویو میرابل
یون هی = کار جک بود اون اول از همه سعی کرد از شر پدر و مادر خلاص بشه و حتی مرگ پدر بزرگ هم کار اون بوده اون دارو های پدر بزرگ رو دست کاری میکرده و بروز تونسته سیستم ماشین رو حک کنه و باعث تصادف بشه و طوری جلوه کنه که انگار یه تصادف معمولی بوده
میرابل = پدر نامجون چی ؟( گریه )
یون هی = جک وقتی فهمید نمیتونه مرگ پدر نامجون رو طبیعی جلوه کنه اونو میکشه و طوری صحنه سازی میکنه که انگار پدر اونو کشته در صورتی که حواسش به این نبود که پدر اصلا زنده نبود
با حرف های یون هی اشکام لحظه به لحظه میریخت تمام بد بختی هام کار اون عوضی بود
دیگه کافیه باید باند رو دست بگیرم نمیتونم بشینم و نگاه کنم اون جک رو میکشم زمدش نمیزارم
هزار سال پیش تصمیم گرفتم فقط یه زندگی عادی داشته باشم و دوباره متولد شم ولی مثل اینکه تو ذات من اینه که دم دقیقه تو درد سر باشم
باید با نامجون حرف بزنم واقعا احساس خوبی نداشتم حالا نامجون رو درک میکنم
از یون هی خداحافظی کردم و راه افتادم همین که رسیدم سریع رفتم تو اتاق نامجون رفتم سمتش
میرابل و نامجون = متاسفم
نامجون = چیشد الان تو ..... گفتی متاسفی ؟ چرا ؟
میرابل = سوال منم همینه تو چرا گفتی متاسفی ؟
نامجون = چون بدون تحقیق تو و خانوادت رو مقصر دیدم متاسفم که اذیتت کردم
میرابل = منم برای این گفتم که زود قضاوتت کردم متاسفم و خب راستش من هنوز دوست دارم ولی چون اون کارارو کردی نمیخواستم بهت بگم
نامجون = واقعا؟ واییییییییییی مرسیییییی منم عاشقتم بیا بغلم
وقتی نامجون بغلم کرد یه خس آرامش بهم دست داد واقعا از اینکه بهش گفته بودم دوسش دارم خودمن تعجب کردم ولی باید باهاش حرف بزنم
ازش جدا شدم پرسیدم
میرابل = نامجون من باید انتقام این مدت رو از جک بگیرم باید باند رو آماده کنم و یه مدت نیستم
نامجون = نه اشتباه نگو یه مدت نیستیم این درسته
میرابل = یعنی تو هم میای ؟
نامجون = اره معلومه
با نامجون رفتیم و آماده شدیم تا بریم مخفیگاه
آماده شدم اومدم دیدم نامجون هم منتظرم بود رفتیم سوار ماشین شویم و رفتیم برگام ریخته بود این همون نشینیه که من بهش هدیه داده بودم
وارد مخفی گاه شدیم که یهو
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.