سروش داری؟
هنگامی که ساعت شماطه دار روی گنجه ی کشویی ،مانند یک #بمب کوچک مهیب مفرغی زنگ زد ،دوروتی ،#وحشت زده از عمق #رویایی پیچیده و #آزار دهنده بیدار شد و از جا #پرید و درحالی که به #پشت #خوابیده بود با #خستگی #مُفرطی به #تاریکی نگاه کرد . ساعت شماطه دار به نِق #زدنش ادامه می داد ،سروصدایی زنانه ،که اگر قطعش نمیکردند پنج دقیقه یا حدود ان به سروصدایش ادامه می داد.
از فرق سر تا نوک پای دوروتی درد میکرد و دلسوزی #موذی و #حقیر نسبت به خودش که معمولا هنگام بیداری صبح به آن مبتلا می شد ،اورا واداشت تا سرش را زیر لحاف بپوشاند و تلاش کند ان صدای #نفرت انگیز را نشنود.
#رمان_دختر_کشیش
برای خوندن ادامه رمان بیا چنل زیر 👇
http://splus.ir/ayook_k
http://splus.ir/ayook_k
http://splus.ir/ayook_k
از فرق سر تا نوک پای دوروتی درد میکرد و دلسوزی #موذی و #حقیر نسبت به خودش که معمولا هنگام بیداری صبح به آن مبتلا می شد ،اورا واداشت تا سرش را زیر لحاف بپوشاند و تلاش کند ان صدای #نفرت انگیز را نشنود.
#رمان_دختر_کشیش
برای خوندن ادامه رمان بیا چنل زیر 👇
http://splus.ir/ayook_k
http://splus.ir/ayook_k
http://splus.ir/ayook_k
۳.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.