ما که داشتیم زندگی کودکانه خود را میکردیم،
ما که داشتیم زندگی کودکانه خود را میکردیم،
چه میدانستیم گذر زمان برچسبی به نامِ بزرگی بر پیشانی ما میزند و دگر اجازه سر خوشی به ما نمیدهد..!
ما چه میدانستیم روزگار کودک درونمان را سرکوب میکند و اجازه سرکشی به آن را نمی دهد...!
ما چه میدانستیم در بزرگی، نگاه هایی وجود دارد که از صدها حرف و سرزنش بدتر است که بعدها زندگی به من ثابت میکند که زبان ها از گفتن خیلی حس ها قاصر اند...!
و گاه پشت لبخندهای زودگذر خیابانی از هزاران طعنه و منظور رخنه کرده اند...!
ما که نمیدانستیم پشت هر لبخند پدر هزاران غصه است و زیر محبت های مادر هزاران درد قایم شده است...!
ما چه میدانستیم در کودکی که دنیا ما خلاصه میشد در دعوا کردن سر خوابیدن کنار مادربزرگ در زیر کرسی، صد هزاران نفر از درد بی پولی کارتون خواب و تن فروش شدند...!
ما خیلی چیزا نمیدانستیم تا زمانی که یقه ما را گرفتند و بر چشمان ناپاکمان روکشی از جنس حیا و نجابت زدنند...!
چه میدانستیم گذر زمان برچسبی به نامِ بزرگی بر پیشانی ما میزند و دگر اجازه سر خوشی به ما نمیدهد..!
ما چه میدانستیم روزگار کودک درونمان را سرکوب میکند و اجازه سرکشی به آن را نمی دهد...!
ما چه میدانستیم در بزرگی، نگاه هایی وجود دارد که از صدها حرف و سرزنش بدتر است که بعدها زندگی به من ثابت میکند که زبان ها از گفتن خیلی حس ها قاصر اند...!
و گاه پشت لبخندهای زودگذر خیابانی از هزاران طعنه و منظور رخنه کرده اند...!
ما که نمیدانستیم پشت هر لبخند پدر هزاران غصه است و زیر محبت های مادر هزاران درد قایم شده است...!
ما چه میدانستیم در کودکی که دنیا ما خلاصه میشد در دعوا کردن سر خوابیدن کنار مادربزرگ در زیر کرسی، صد هزاران نفر از درد بی پولی کارتون خواب و تن فروش شدند...!
ما خیلی چیزا نمیدانستیم تا زمانی که یقه ما را گرفتند و بر چشمان ناپاکمان روکشی از جنس حیا و نجابت زدنند...!
۶۸۳
۱۴ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.