یک داستان یک پند 1224
#یک_داستان_یک_پند 1224
🔳 01/09/13
✍️در نوبت آرایشگاه نشستهام. حوصلهام سر میرود. همۀ ما وقتی در نوبت امری از دنیا قرار میگیریم نوعی احساس کسالت میکنیم و مشتاق هستیم سریع نوبتمان برسد و کارمان تمام شود.
🪞اگر در صف آرایشگاه و یا جای دیگری نوبتمان به کسی ببخشیم باعث مسرّت و خوشحالی او میشویم و مورد تشکر قرار میگیریم.
⚰️اما غافلیم که همۀ ما در نوبت دیگری هم صف شدهایم ولی از اینکه نفر چندم نوبت هستیم بیخبریم، و آن نوبت مرگمان است که هیچ کس آن نوبت را از ما نمیخرد چون همه از آن نفرت دارند؛ و زمان مرگمان به هیچ کس نمیتوانیم نوبت خود بدهیم و آن نوبت خود ماست.
🆔 @akhlagh_marefat
داستانها و پندهای اخلاقی
🔳 01/09/13
✍️در نوبت آرایشگاه نشستهام. حوصلهام سر میرود. همۀ ما وقتی در نوبت امری از دنیا قرار میگیریم نوعی احساس کسالت میکنیم و مشتاق هستیم سریع نوبتمان برسد و کارمان تمام شود.
🪞اگر در صف آرایشگاه و یا جای دیگری نوبتمان به کسی ببخشیم باعث مسرّت و خوشحالی او میشویم و مورد تشکر قرار میگیریم.
⚰️اما غافلیم که همۀ ما در نوبت دیگری هم صف شدهایم ولی از اینکه نفر چندم نوبت هستیم بیخبریم، و آن نوبت مرگمان است که هیچ کس آن نوبت را از ما نمیخرد چون همه از آن نفرت دارند؛ و زمان مرگمان به هیچ کس نمیتوانیم نوبت خود بدهیم و آن نوبت خود ماست.
🆔 @akhlagh_marefat
داستانها و پندهای اخلاقی
۵۰۱
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.