مردم شهر به گوشید

مردم شهر به گوشید...؟

امشب همه ی میکده را سیر بنوشید.

با مردم این کوچه و آن کوچه بجوشید.

دیوانه و عاقل همگی جامه بپوشید.

در شادی این کودک و آن پیر زمینگیر و فلان بسته به زنجیر وزن و مرد بکوشید.

امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...

نخور جان برادر به خدا حسرت دیروز عذاب است.

مردم شهر به هوشید...؟

هر چه دارید و ندارید بپوشید وبرقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خدا هست.

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست.

نه یک بار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست...خدا هست.

سر آن سفره خالی که پر از اشک یتیم است...خدا هست.

پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:خدا هست.

آن جوان با همه خستگی و در به دریها سر تعظیم فرو برد و چنین گفت:خدا هست.

کودکی رفت کنار تخته...

گوشه تیره این تخته نوشت:در دل کوچک من درد زیاد است ولی یاد خدا هست.

مادری گفت:دلم میلرزد!کودکانم چه بپوشند؟!

چه بگویم که بدانند نداری درد است!پدر از شرم سرش پایین بود....زیر لب زمزمه میکرد:خدا هست.
دیدگاه ها (۱۱)

گاهی از من و شمای "مذهبی"؛تنها یک تیپ باقی می ماند؛برای خانم...

رجب آمد خدای من " العفو"آمدم آشنای من" العفو"اشتباهی کردم و ...

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿـــابعـضــــــی ﺍﻓﺮﺍﺩ آنقدر خوبند، که درنبودشاندل ...

آدمهای ساده را بی هیچ دلیلی دوست دارم آدم هایی که خودشان هست...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط